دیرزمانی است که خود را در سکوت چشمانی پر هیاهو گم کردهام. به غوغای هر چشمی که میرسم، پنهانی، به جادهی بی انتهایش سرکی میکشم، زیر و رویش میکنم که شاید اثری از خود گمگشتهام بیابم. اما دست از پا درازتر برمیگردم!
کمی که می گذرد، با خود فکر میکنم مگر این خودم نبودم که خود را سر راه چشمهایش گذاشتم، تا در آغوش بیخودی آرام گیرم، حالا دیگر در این چشمان، در پی چه هستم؟!
+ تصویر؛ طراحی دوست عزیز و هنرمندم سارا آقایی
درباره این سایت